رمضان...

باز هم ماه رمضان


باز هم بیداری های تا سحر


اما.....


من به امید کی شب را تا سحر به سر کنم؟؟


تو بودی که بیدار بودن تا سحر برام آسون بود


تو بودی که تشنگی لب هایم را با حرف هایت میبردی


اما حالا......


من به امید چه کسی این روزهای بلند را تاب بیاورم؟؟


نمیتوانم


بریدم...